شروع دوباره با دانستن ...

یادداشت ها و ترجمه هایی در زمینه ی جامعه شناسی، زندگی، کار و ...

شروع دوباره با دانستن ...

یادداشت ها و ترجمه هایی در زمینه ی جامعه شناسی، زندگی، کار و ...

۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۷

بیان اندیشه کارل مارکس

به محض آنکه تقسیم کار در جامعه بشری پدیدی می آید، این تقسیم کار به تشکیل طبقات متنازع می انجامد. همین طبقات هستند که بازیگران اصلی در صحنه نمایش تاریخ اند.

مارکس یک تاریخی اندیش نسبی نگر بود که به نظر او، همه روابط اجتماعی میان انسان ها و نیز همه نظام های فکری، وابسته به دوره های گوناگون تاریخی اند.افکار و مقولات فکری، درست بسان آن روابطی که بیانگر این افکارند، جاودانه نیستند. این ها فرآورده های گذرا و تاریخی اند.

ویژگی تاریخی، نشانه خاص رهیافت مارکس است.مارکس برخلاف اسلاف رادیکالش که تاریخ رابه منزله نبردی یکنواخت میان دارا و ندار و قدرتمند و بی قدرت می دیدند، معتقد بود که گرچه نبرد طبقاتی شاخص سراسر تاریخ است، اما دو طرف نبرد با گذشت زمان دگرگون می شوند.خصلت زمینه کلی اجتماعی، صورت های نبرد اجتماعی را تعیین می کند. همین واقعیت که کارگران جدید در فروش نیروی کارشان رسماً آزادند ولی در حقیقت، ناچار به فروش آنند، وضعیت ویژه ای از نظر تاریخی به آنها می بخشد و آنها را از طبقات استثمارشده دوران پیشین به کلی متفاوت می سازد.

تفکر مارکس با اندیشه های کنت و نیز هگل بسیار متفاوت است، زیرا برای آن ها، تکامل نوع بشر در اصل از تکامل افکار یا روح انسان منتج می شد، حال آن که مارکس تکامل اوضاع مادی بشر را موضوع کارش قرار می دهد و به شیوه های گوناگون ترکیب اجتماعی انسان ها برای تامین وسایل زندگی شان می پردازد.

به اعتقاد مارکس، دگرگونی نظام های اجتماعی را نمی توان بر حسب عوامل غیراجتماعی همچون جغرافیا یا آب و هوا تبیین کرد، زیرا این عوامل در برابر دگرگونی های تاریخی عمده نسبتاً ثابت باقی می مانند. افکار محرک نخستین نیستند، بلکه واکنش مستقیم یا تصعیدیافته منافع مادی اند که انسان ها را به معامله با دیگران وا می دارد.

مارکس رهیافت کل گرای خود را از هگل و یا شاید از منتسکیو گرفته باشد، رهیافتی که جامعه را از نظر ساختاری یک کل متقابلاً وابسته می انگارد. برابر با این رهیافت، هر جنبه ای از این کل، از قوانین حقوقی و نظام های آموزشی گرفته تا دین و هنر را نمی توان جداگانه و بدون توجه به جنبه های دیگر درک کرد. وانگهی، جوامع نه تنها کل های ساختارمندند، بلکه جامعیت های تحول یابنده نیز هستند.

به نظر مارکس، گرچه پدیده های تاریخی نتیجه تاثیر و تاثر عوامل گوناگونند، اما در تحلیل نهایی، همه این عوامل به جز عامل اقتصادی، متغیرهای وابسته اند. این بدان معنی نیست که موقعیت اقتصادی تنها علت فعال به شمار می آید و هر چیز دیگری تنها معلول منفعل این علت است، بلکه در چهارچوب ضرورت اقتصادی، این عوامل گوناگون در کنش و واکنش با یکدیگرند.

کل روابط تولیدی، یعنی آن روابطی که انسان ها ضمن کاربرد مواد خام و فنون موجود بری دستیابی به هدف های تولید شان با یکدیگر برقرار می سازند، همان بنیادهای واقعی اند که روساختار فرهنگی کل جامعه بر روی آن ها ساخته می شود.

شیوه تولید اقتصادی که در روابط میان انسان ها خود را نشان می دهد، مستقل از هر فرد خاصی است و تابع اراده و مقصودهای فردی نیست. شیوه تولید زندگی مادی، خصلت عام فراگردهای اجتماعی، سیاسی و روحی را تعیین می کنند. این آگاهی انسان ها نیست که هستی آن ها را تعیین می کند، بلکه برعکس،  این هستی اجتماعی آن ها است که آگاهی را تعیین می نماید.

نکته بنیادی در این نظرهای مارکس این است که انسان ها در جامعه زاده می شوند و جامعه روابط مالکیت را پیش از زاده شدن آن ها تعیین می کند. این روابط مالکیت به نوبه خود به پیدایش طبقات گوناگون اجتماعی می انجامد. همچنان که انسان نمی تواند خود پدر خویش را برگزیند، در گزینش طبقه اش نیز اختیاری ندارد. همین نقش طبقاتی ماهیت انسان را به گونه موثری مشخص می سازد.

مکان های گوناگونی که انسان ها در طیف طبقاتی اشغال می کنند، به منافع طبقاتی گوناگونی نیز می انجامند. این منافع گوناگون از آگاهی طبقاتی یا فقدان آن در میان افراد برنمی خیزند، بلکه از جایگاه های عینی شان در فراگرد تولید مایه می گیرند. انسان ها ممکن است به منافع طبقاتی شان آگاه نباشند، اما باز همین منافع تو گویی که از پشت سر آن ها سوق شان می دهد.

مارکس با وجود تاکید بر نقش تعیین کننده و عینی رفتار طبقاتی انسان، جامعه و طبقه را به زیان بازیگران فردی شیئیت نبخشیده بود. از همه بیشتر ضروری آن است که از فرض جامعه به عنوان انتزاعی در برابر فرد پرهیز شود. فرد یک هستی اجتماعی است. بنابراین، تجلی زندگی فرد حتی زمانی که مستقیماً به صورت تجلی اجتماعی و در اتحاد با افراد دیگر ظاهر نشود، باز یک تجلی و تصدیق زندگی اجتماعی است.

به نظر مارکس افکار طبقه حاکم در هر عصری، افکار حاکم بر کل جامعه اند؛ یعنی، طبقه ای که نیروی مادی مسلط بر جامعه است، در ضمن، نیروی فکری مسلط آن نیز به شمار می آید. طبقه ای که ابزارهای تولید مادی را به دست دارد، بر ابزارهای ذهنی نیز تسلط دارد.

نیروهای مادی تولیدی هر نظام اجتماعی ای پیوسته دستخوش دگرگونی اند. روابط اجتماعی تولید با دگرگونی و تحول ابزارهای مادی تولید و نیروهای تولیدی جامعه دگرگون می شوند. بر اثر تضادها و تنش های موجود در چهارچوب ساختار رایج اجتماعی، روابط اجتماعی تازه ای تحول می یابند و این روابط به نوبه خود، به تضادهای موجود دامن می زنند.

نظریه طبقاتی مارکس مبتنی بر این نظر است که تاریخ جوامعی که تاکنون موجود بوده اند، تاریخ نبردهای طبقاتی است. بنابراین نظر، جامعه بشری همین که از حالت ابتدایی و به نسبت تمایزنیافته اش بیرون آمد، پیوسته منقسم به طبقاتی بوده است که در تعقیب منافع طبقاتی شان با یکدیگر برخورد داشته اند. به نظر مارکس منافع طبقاتی و برخورد قدرتی که همین منافع به دنبال می آورند، تعیین کننده اصلی فراگرد اجتماعی و تاریخی اندو

تحلیل مارکس پیوسته بر این محور دور می زند که چگونه روابط میان انسان ها با موقعیت شان در ارتباط با ابزارهی تولید شکل می گیرند، یعنی این روابط به میزان دسترسی افراد به منابع نادر و قدرت های تعیین کننده بستگی دارند. برخلاف نظر مکتب فایده گرایی و اقتصاد سیاسی کلاسیک انگلیس، به اعتقاد مارکس، منابع طبقاتی از منافع فردی تفاوت بنیادی دارند و نمی توانند از منافع فردی برخیزند. منافع اقتصادی بالقوه اعضای یک قشر خاص، از جایگاه آن قشر در درون ساختارهای اجتماعی ویژه و روابط تولیدی سرچشمه می گیرند.

به نظر مارکس، مبنایی که نظام های قشربندی اجتماعی بر آن استوارند، همان رابطه مجموعه ای از انسان ها با ابزار تولید است. طبقات عمده جدید عبارتند از مالکان قدرت کار، مالکان سرمایه و مالکان زمین که منبع درآمدشان به ترتیب عبارتند از دستمزد، سود و اجاره زمین.طبقه مجموعه ای از اشخاصی است که در سازمان تولید کارکرد یکسانی انجام می دهند. اما پیدایش یک طبقه خودآگاه و متمایز از مجموعه افراد سهم در یک سرنوشت مشترک زمانی پدید می آید که به اصطلاح ماکس وبر، مصالح آرمانی و منافع مادی بر یکدیگر منطبق شوند، یعنی در صورتی که درخواست های اقتصادی و سیاسی با هدف های اخلاقی و عقیدتی در هم آمیزند.

مارکس در اختلاف نظر شدید با اقتصاددانان کلاسیک می گوید که هر انسانی ضمن دنبال کردن منافع شخصی اش، هم به تسهیل کارکرد ضروری رژیم و هم به نابودی آن کمک می کند. مارکس برخلاف فایده گرایانی که نفع شخصی را تنظیم کننده یک جامعه هماهنگ می انگارند، می گوید که خود همین نفع شخصی در میان سرمایه داران، نابودکننده نفع طبقاتی عام آن ها است و به نابودی نهایی سرمایه داری به دست خود سرمایه داران خواهد انجامید.

به نظر مارکس، عرصه اقتصادی همیشه قلمرو تعیین کننده و سرنوشت ساز است که در آن، بورژوازی همیشه قربانی همان رقابتی می شود که در ذات شیوه وجود اقتصادی سرمایه داری نهفته است. هرگاه که شرایط اقتصادی آماده گردد و طبقه کارگر همبستگی یابد و به منافع مشترک خود اگاه شود و با نظام فکری شایسته ای برانگیخته گردد و با دشمنان نامتحدش روبرو شود، حاکمیت بورژوایی راهی جز نابودی ندارد.

به نظر مارکس، تاریخ نوع بشر جنبه ای دوگانه دارد، یعنی، از یک سوی، تاریخ نظارت آفریننده انسان بر طبیعت است و از سوی دیگر، تاریخ از خودبیگانگی هر چه بیشتر انسان است. از خودبیگانگی به وضعی اطلاق می شود که در آن، انسان ها تحت چیرگی نیروهای خود آفریده شان قرار می گیرند و این نیروها به عنوان قدرت های بیگانه در برابرشان می ایستند. به عقیده مارکس، همه نهادهای عمده جامعه سرمایه داری، از دین و دولت گرفته تا اقتصاد سیاسی، دچار از خودبیگانگی اند. به نظر مارکس، از خودبیگانگی در محل کار از همه بیشتر اهمیت دارد، زیرا که انسان به عقیده او، گذشته از هر چیز دیگر، یک انسان سازنده است. دستاورد سترگ پدیده شناسی هگل این است که او خودآفرینی انسان را به عنوان یک فراگرد در نظر می گیرد و بنابراین، ماهیت کار را درک می کند و انسان عینی را نتیجه کار خودش می داند. از خودبیگانگی مذهبی تنها در عرصه اگاهی و در زندگی درونی انسان رخ می دهد، اما از خودبیگانگی اقتصادی به زندگی باز بسته است. و از همین روی، بر هر دو جنبه زندگی تاثیر می گذارد. از خودبیگانگی در قلمرو کار، چهار جنبه دارد: انسان از محصولی که تولید می کند، از فراگرد تولید، از خودش و سرانجام از اجتماع همگنانش بیگانه می شود.

هر چه کارگر بیشتر خود را وقف کارش می کند، چیزهایی که به ضد خودش می آفریند، نیرومندتر می شوند و او در زندگی درونی اش فقیرتر می شود و کمتر به خودش تعلق می یابد. اگر محصول کار از خودبیگانگی است، خود تولید نیز باید نوع از خودبیگانگی فعال باشد. از خودبیگانگی محصول کار، تنها بیانگر از خودبیگانگی در خود فعالیت کار است. کار برای کارگر جنبه خارجی پیدا می کند و دیگر بخشی از ماهیت او را نمی سازد؛ در نتیجه، او خودش را در کارش محقق نمی سازد، بلکه بدین طریق، خودش را انکار می کند. از این روی، کارگر تنها زمانی که اوقات فراغتش را می گذراند، احساس می کند که خودش هست، حال آنکه ضمن کار چنین احساسی را ندارد.کارگر در حال کار، نه به خودش بلکه به شخص دیگری تعلق دارد. سرانجام، انسان از خودبیگانه از اجتماعی بشری و از هستی نوعی اش نیز بیگانه می گردد. انسانی که در برابر خودش قرار می گیرد، در برابر انسان های دیگر نیز قرار دارد.

مارکس برخلاف افکار مسلط زمانش، تصمیم گرفت که نسبی بودن عقاید را اثبات کند. حقانیت های جاودانه اندیشه حاکم اگر از بوته آزمایش دقیق بیرون آیند، بیان مستقیم یا غیرمستقیم منافع طبقاتی پشتیبانان این حقانیت از آب در می آیند. او بر این باور بود که اگر ما افکار طبقه حاکم را از خود طبقه حاکم جدا انگاریم و برای این افکار وجود مستقلی قایل شویم، یا اگر تنها به این بسنده کنیم که در یک عصر معین این یا آن افکار مسلط بوده اند و به شرایط تولید و تولیدکنندگان این افکار توجهی مبذول نداریم و یا آن که افراد و اوضاع جهانی به وجود آوردنده این افکار را ندیده گیریم، در واقع بیراهه رفته ایم.

مارکس معتقد بود که افکار را باید به اوضاع زندگی و موقعیت تاریخی کسانی ارتباط داد که به آن افکار معتقدند. این قضیه چه در مورد افکار انقلابی و چه درباره افکار محافظه کارانه، به یکسان صادق است. وجود افکار انقلابی در یک عصر خاص، مستلزم وجود یک طبقه انقلابی است. افکار مسلط بر هر عصری، پیوسته همان افکار طبقه حاکم بوده است. هرگاه مردم از افکاری که جامعه را به انقلاب کشانند سخن به میان می آورند، در واقع این واقعیت را بیان می کنند که در چهارچوب جامعه موجود، عناصری از یک جامعه نوین افریده شده اند و زوال افکار قدیم با زوال شرایط زندگی پیشین همراه و همگام است.

مارکس و انگلس در آخرین نوشته های شان بدانجا رسیده بودند که برای افکار حقوقی، سیاسی، مذهبی، ادبی و هنری تا حدی استقلال ذاتی قایل شوند. آنان در این زمان تاکید می کردند که ریاضیات و علوم طبیعی از نفوذ مستقیم زیرساختار اقتصادی و اجتماعی مصونند و پذیرفته بودند که روساختارها تنها انعکاس صرف زیر ساختارها نیستند، بلکه می توانند بر این زیرساختارها اثر گذارند.

به نظر مارکس، نیروی محرک تاریخ را نباید در هیچ یک از عوامل فرابشری مانند مشیت الهی یا روح عینی جستجو کرد. او براین باور بود که انسان ها خود تاریخ شان را می سازند.

برخلاف حیوانات، انسان در ارتباط با محیط پیرامونش خصلتی فعال دارد. انسان ها همین که آغاز به تولید وسایل معیشت می کنند، آغاز به آن نیز می کنند که خودشان را از حیوانات متمایز سازند. انسان ها با تولید وسایل زیست شان، به گونه ای غیر مستقیم زندگی مادی بالفعل شان را نیز تولید می کنند.

انسان ها طی نبردشان با طبیعت و تامین معیشت از طریق کار دسته جمعی، سازمان های اجتماعی ویژه ای را پدید می آورند که با شیوه های تولید خاص شان هماهنگ باشند. همین که جوامع از حالت جماعت های اساساً بدون تمایز بیرون می آیند، تقسیم کار به پیدایش قشربندی اجتماعی می انجامد، یعنی به پیدایش طبقاتی از مردم که بر اثر دسترسی های متفاوت شان به وسایل تولید و قدرت اجتماعی، از یکدیگر متمایز می شوند.

گرچه مارکس را می توان یک تکاملی اندیش تاریخی دانست، اما نباید او را به اشتباه، یک اندیشمند معتقد به تکامل تک خطی بینگاریم. او به دوره های رکود نسبی در تاریخ بشری بویژه در جوامع شرقی، به خوبی آگاه بود و می دانست که دوره هایی در تاریخ وجود دارند که با وقفه و توازن موقتی طبقاتی مشخص می شوند.

مارکس پس از مرحله آغازین کمونیسم ابتدایی، چهار شیوه تولید عمده و پیاپی را در تاریخ نوع بشر در نظر گرفته بود: تولید آسیاسی، باستانی، فئودالی و بورژوایی. تنازع های طبقاتی ویژه هر شیوه تولید خاص، به پیدایش طبقاتی می انجامند که دیگر نمی توانند در چهارچوب نظم موجود منافع شان را تامین کنند، در این ضمن، نیروهای تولیدی به آخرین حدود روابط تولیدی موجود می رسد. هرگاه که چنین لحظه ای فرا رسیده باشد، طبقات جدیدی که باز نماینده اصل تولیدی نوینی اند و در زهدان سامان موجود پرورانده شده اند، شرایط مادی مورد نیاز برای پیشرفت اینده را می آفرینند.

منبع: زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی لیوئیس کوزر

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.